• وبلاگ : كلرجي من
  • يادداشت : خوشا به حالت اي روستايي (جون خودم!!!)
  • نظرات : 4 خصوصي ، 15 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    يا هو

    سلام

    وبلاگ خوبي دارين...

    به ما هم سر بزنيد...

    هوالاول

    سلام دادا

    كافي يه مقدار از پاينخت دور بشيم اونوقت ميبينيم كه جناب سردار سازندگي چه سازندگي كرده و جناب سردار اصلاحات عجب اصلاحي!

    مويد باشي

    راستي ممنون كه سر زدي

    هوالآخر

    سلام. اول از همه اين آقاي مدير هموني نيستند كه لينكشون تو وبلاگ شما هست؟!( آيكون چشمك را فرض كن) بعدشم اين كه اين سفرا لازمه كه آدم يكمي متواضع بشه(خصوصا از نوع جهادي اش...) و سوما اين كه بگو كجا اون لهجه را كجا عمل كردي(آدرس مي دي؟!) و در پايان هم من يكي كه نوكر خدا و قوانينش هستم و بدون شك عيب از عمل كرد ما به اين قوانينه. خوب بايد از يكي كه نزديكترينه شروع كرد... التماس دعا.

    با نظر جناب استشهادي هم كلي حال كردم

    سخن از زبان ما گفته!

    سلام

    واي به اون روزي كه ملاك هاي عمل اين چيزا نيست

    فقط ايمان مي خرند و عمل صالح

    نستجيربالله

    اللهم اجعل عواقب امورنا خيرا

    اللهم وفقنا لمل تحب و ترضي

    الهي آمين

    يا علي

    سلام
    حرفتون درسته و موضوع خوبي وبيان كردين.
    يه مثلي هست كه ميگه درخت هرچه پر بارتر......
    تازه وقتي مطلبتونو مي خوندم ياد دكتر حسابي افتادم كه وقتي با خانواده مسافرت مي رفتن حداقل يك شب تو خونه هاي روستايي كه قبلا خدا مي دونه چه طوري بوده مي موندن و بچه هاشونو با بچه هاي روستايي اشنا مي كردن كه يه وقت اگه بچه ها بزرگ شدن......
    همين
    واقعا كه تخصص دارين تو تخصصتون
    لا حول ولا قوة الا باالله

    سلام

    به مسئله خوب و مهمي اشاره کرديد.

    متاسفانه اين در تربيت غلط ما ست كه هميشه احترام گذاشتن رو به ديگراني كه از يك نظرهايي از ما برتر هستند ... اينگونه نشون بديم كه خودمون رو كوچيك كنيم ... نمي دونم چرا برعكس نظر دينيمون (همونطور كه شما گفتيد متقي بودن) ملاكهاي ديگه اي در نظر ما جا افتاده شده.

    حالتهاي ما در برابر مثلا دكترها و يا مثلا مقامي دولتي كه ديگه باعث سرافكندگي بيشتره ... مگه كي هستن اينها ؟ ادمن ديگه مثل ما كه بدي و نقص دارن...

    نمي خوام هي اين مسئله مقايسه رو بين غرب و شرق دنيا پيش بكشم اما حقيقت اينه كه من واقعا دارم اين حالت رو زنده در جلوم مي بينم درسته باز هم تبعيض هست اما خيلي كمتر از در كشور ما.

    مثلا يك خدمتكار يك نظافتكار اينجا براي خودش احترامي داره. يعني خودش كاري مي كنه كه تو يه دكتر يا مهندس يا هر كاري كه داري بهش احترام بذاري ونتوني ازش به خاطر كاري كه داره و يا به خاطر تحصيلات كمش سو استفاده كني. مثلا براي ما خيلي عاديه كه از يك نظافتچي كه در مثلا درمانگاه كار مي كنه بخوايم و يا در واقع بهش امر كنيم كه برو براي صبحانه ما نون بربري و پنير و... بخر در حاليكه اينها اصلا از وظايفش نيست و اون هم به خاطر موقعيتش و بدبختي هاش نتونه بگه نه چون مي ترسه بعدش يكجورهايي از كار بيكار بشه!

    همه ما انسانيم سعي كنيم به كساني كه دورو برما هستند و خودشون رو يكجورهايي كمتر از ما ميدونن اعتماد به نفس بديم و از خصوصيات خوبشون ياد كنيم از استعدادهاشون و باعث بشيم اون شخص خودش رو لايق احترام ببينه و نذاره بهش با حقارت نگاه كنن.

    افكار خوب و سازنده و دقيقتون جارييييييي باشه...

    سلام

    رسيدن بخير (برگشتيد آيا؟)

    حالا جداي از اين قسمت.. بقيه سفر خوش گذشته كه انشالله؟

    در مورد اين چيزي هم كه نوشتيد كاملا ميفهمم چي ميگيد چون خيلي با همچين مواردي برخورد كردم .. اما دليلش؟

    خب فك كنم يه مقدار ريشه تاريخي داره. يعني يه جورايي تو ذهن ما هست كه مثلا شهري ها بهتر و متمدن تر و محترم تر از روستايي هان... و الي اخر...

    مثلا دقت كرديد؟ يه گزارشگري تو تلويزيون ميره با روستايي ها صحبت كنه به آدمهايي كه كلي از خودش هم بزرگترن ميگه تو.. يا افعال رو مفرد به كار ميبره... ولي اگه تو شهر باشه ممكنه به نوجوانها هم بگه شما!؟

    فك كنم اين يه فرهنگ غلطيه كه شايد با ورود تجدد به ايران جا افتاده كه اون به اصطلاح فرنگ رفته ها و اتوكشيده ها خودشونو يه سر و گردن بالاتر ميديدن از بقيه و مردم هم چون اونا سواد و اطلاعات داشتن اين برتري رو پذيرفته بودن.. و يواش يواش.. اين قضيه جا افتاد .

    من به شخصه هميشه سعيم اين بوده كه از اين حالت دوري كنم. چه در جايگاه بچه شهري در مقابل روستايي... چه در جايگاه شرقي در مقابل غربي... اما خوشحالم كه شما اين بحث رو مطرح كرديد و دوست دارم نظرات بقيه رو هم بخونم

    ممنون

    خيلي خيلي خيلي خيلي دوست دارم حامد. جدي ميگم. خودتم ميدوني.

    يادم رفته بود اين رو بگم!

    سلام ....

    اصلا يادم رفت. شرمنده.

    حاجي خوب شد ما يه چيز گفتيم تو كافي نت نطنزيم وسرعت پايين و امكانات زياد!!!!!!!!

    تا اين آقا رئيسم يادش يافته كه آره يه مناطق محروميم هست. البته منظورم از رئيس در اينجا،رئيس سايت حامد آقا است نه چيز ديگر.

    خيلي ناقلا شدي حامد. اين رو كي ثبت كردي وبي خبر ازما اين كار رو كردي؟

    نميخواي شيرينيشو بدي.

    راستي اگه ميخواي كه اون چيزا كه نوشتي برات سنگين نباشه وتسكين پيدا كني، حتما مدرن شو تا بفهمي كه چه قدر املي فكر ميكردي در مورد اتوي شلوارت و .....

    التماس دعا ....

    يامحمد وعلي

    سلام ....

    به به حامد آقا همچنان ميتركاند! جرايد.

    چه طوري مشتي؟

    بسم الله

    سلام

    الحمدلله الذي هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي لولا ان هدانا الله

    خدا اگه ما اين حسو نداريم شكرت اگه هم داريم و خبر نداريم به ما ندي ها

    قربون خداي خوبم برم الهي

    تا بوده همين بوده

    مي توني تو تغيرش بده

    گفتـــــــم که در فراقـــت عمريست بي قرارم گفـــــــت از فــــراق ياران من نيـز بي قــرارم گفتـــــــم به جز شمـــــا من فرياد رس ندارم گفتـــــــا به غير شيعه من نـــــيز کـس ندارم گفتــــــــم که ياورانت مـــــظــــــلوم هر ديارند گفـــــــتا مرا ببينيـــــد مــــــظلوم روزگـــــــارم گفــــــتم که شيعيانت در رنج و در عــــذابنـد گفــــــتا به حال ايشان هر لحظه اشکــــبارم
    گفتـــــــم که در فراقـــت عمريست بي قرارم گفـــــــت از فــــراق ياران من نيـز بي قــرارم گفتـــــــم به جز شمـــــا من فرياد رس ندارم گفتـــــــا به غير شيعه من نـــــيز کـس ندارم گفتــــــــم که ياورانت مـــــظــــــلوم هر ديارند گفـــــــتا مرا ببينيـــــد مــــــظلوم روزگـــــــارم گفــــــتم که شيعيانت در رنج و در عــــذابنـد گفــــــتا به حال ايشان هر لحظه اشکــــبارم