سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به هوای عمق آب، آدم گاهی با سر شیرجه می‏زند و انتظار دارد مدتی طول بکشد تا به پایین آب برسد و باز به سطح آب برگردد. امید دارد که این آب عمیق مدت‏ها برایش ناشناخته باشد و هر بار که در آن شیرجه می‏زند، بخش جدیدی از آن را کشف کند. انتظار دارد که همیشه احساس کند که این آب جای جدیدی دارد که بشود آن را کشف کرد و به آن فکر کرد ولی...

ولی وقتی سرت ناگهان به کف ‏‏آب بخورد و درد تمام وجودت را پر کند متوجه می‏شوی که اشتباه فهمیده‏ای. دیگر اصلا دلت نمی‏خواهد توی این آب شنا کنی؛ چون همیشه مجبوری توی سطح باشی. شنای توی عمق صفای دیگری دارد. چه خوبه آدم‏ها عمیق باشند. می‏خوام یکی از دوستام رو بذارم کنار. عمق نداشت. سرم خورد به کف شخصیتش!

پی‏نوشت:
حالا گیر نده که چرا دوستت رو ول می‏کنی. ولش نمی‏کنم فقط می‏ذارمش کنار؛ فقط از متن زندگیم رفت بیرون. یعنی رابطه‏م باهاش محدود شد. نگران نباش تو نیستی. یکی دیگه‏ست!


نوشته شده در  سه شنبه 85/12/8ساعت  5:56 عصر  توسط کلرجی‏من 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
من...
لباس تنگ کلرجی‏من
راز داوینچی
کاریکاتوریست دانمارکی یا ایرانی؟!
من کلرجی‏من نیستم
چشم‏های خدا
سیب بی هسته، بی‏سوک
خوشحالی یا ناراحت؟
برف‏پاک‏کن
سکر
حمل بر صحت
اتحاد متحاد دیگه چه صیغه‏ایه؟!
دعوای حرفه‏ای
مردم، روان‏شناسان بالفطره
من یک آدم بی‏کارم
[همه عناوین(218)]