سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ای کاش دولت، فردا را ... نه، هفته آینده را.... یا یک ماه بعد را ... اصلا سال هشتاد و شش را تعطیل اعلام می‏کرد. اگر آماده مرگ بودم، اگر می‏دانستم که عاقبت مناسبی پس از مرگم در انتظارم است و اگر از دنیا بروم وارد بهشت می‏شوم، اگر حکمت الاهی بر سلسله اسباب چیده نشده بود، اگر شرایط موجود فرق می‏کرد، اگر هزار تا چیز دیگه این‏جوری که الان هست نبود، آرزو می‏کردم که ای کاش دنیا تعطیل بود و الان قیامت هم تموم شده بود و آدم‏ها همه در بهشت و جهنم بودند... . و من گوشه‏ای از بهشت نشسته بودم و بدون این که کاری داشته باشم و از آینده نگرانی داشته باشم و دغدغه برنامه‏ی روزانه و شبانه و هفته‏گانه و ماهانه و سالانه را داشته باشم، سیب گاز می‏زدم.

خسته شده‏ام. چه‏قدر دلم سیب می‏خواهد! سیبی که نه هسته داشته باشد و نه پوسته و نه سوک!‏ (اصفهانیه!)


نوشته شده در  سه شنبه 86/1/14ساعت  8:47 عصر  توسط کلرجی‏من 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
من...
لباس تنگ کلرجی‏من
راز داوینچی
کاریکاتوریست دانمارکی یا ایرانی؟!
من کلرجی‏من نیستم
چشم‏های خدا
سیب بی هسته، بی‏سوک
خوشحالی یا ناراحت؟
برف‏پاک‏کن
سکر
حمل بر صحت
اتحاد متحاد دیگه چه صیغه‏ایه؟!
دعوای حرفه‏ای
مردم، روان‏شناسان بالفطره
من یک آدم بی‏کارم
[همه عناوین(218)]