سلام آقا حامد عزيز. دقيقا با شما موافقم. بايد به رشته ي اصلي وصل بشيم. بعضي موقع ها ي اتفاقاتي براي آدم مي افته كه بهتره فقط نظاره گر باشه. تموم نوشته هاي قبلي شما را خوندم و به نوشته ي اخري كه رسيدم يك برنامه اي آغاز شد به نام مستند مهاجران. همين طور كه لژ تاب جلوم باز بود مشغول به ديدن اين برنامه شدم. حالا برنامه چي بود؟!يك جانباز شيميايي كه مهاجرت كرده به وين. از اون آدم ها ي عاشقي كه نور ايمان و شوق تو چشماش موج مي زد. و بعد ي موسسه اي را اونجا نشون مي داد كه راه انداخته بودند به نام موسسه ي ايمان. مي گفت ما اينجا را براي جوونامون راه انداختيم كه بياند اينجا و با مذهب و فرهنگ خودشون بيشتر آشنا بشند. به قول شما مي گفت اينجا ما اگه از اين جريان اسلام دور باشيم كلاهمون پس معركه هستش چه برسه به جوونامون. راستي اسم موسسشون هم ايمان بود. حالا اين برنامه تموم شد شايد ده دقيقه پيش و من گفتم اين پست آخري را هم بخونم كه نوشته ي شما هم اين بود. واقعا اين حوادث ي شيريني خاصي داره كه همه نشان از ي چيزه...... دوست دارم كه ي بار برم وين اونم فقط فقط براي ديدن موسسه ي ايمان و اين عزيز عاشق و جانباز. مي آيي؟
التماس دعا.