• وبلاگ : كلرجي من
  • يادداشت : اتوبوس شب
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    يه مدتي بود كه نيومده بودمم.ممممممممممم چه قدر نوشتيد.. فيلمي كه م يگوييد نشنيم نه تعريفش را نه انتقادش را...

    شماره را هم.. اخ ..كيف مي ده سركار موندم... موفق باشيد .و يابنده...

    سلام عليكم. چي بگويم. نديده كه نمي شه نظر داد. به هر حال اطلاع رساني بود. نگوييد مگه مجبورم بيام نظر بدهم كه آمدم اينها را مي نويسم. من اينطوريم. سر مي زنم به بي معرفت و با معرفتش. البته اينجا را ميام چون از فن قلمش خوشم مياد.

    يا حق

    پاسخ

    يعني اين که ما بي معرفتيم ديگه؟! بااااشه. بعدا با هم حساب مي کنيم. من ميام ولي باور کنين تا نظرم نگيره نمي تونم درست و حسابي نظر بدم. جاري باشيد...
    سلام .. ميدونم نيتت خيره ولي آخرين بارت باشه به فك و فاميلاي اين رفيق ما گير ميديا ... درسته قراره خودتم يه روز دكتر مهندسِ كارگراداني و تهيه كنندگي رو بگيري ولي دليل نميشه كه كيومرث خان رو ضايه كني .. بابا تا حالا نديدي كسي يي هو چادرش پاره بشه و فقط يه تيكش مسطيلي در بياد .. يا مگه نميشه ادم دوتا چادر ببره براي پيشواز يكيش رو بذار قبل از هياهو .. يكيش رو هم بذاره براي موقع هياهوي استقبال .. اتو هم كه همه جا گير مياد .. در ضمن اونجا هم كه ديدي هنگام عبور داشتن با زنشون درد دل ميكردن دليلش عشق نبود .. ميخواستن ياد بدبختياشون بيفتن تا اگه مردن خيلي ناراحت نباشن .. نميدونم ايراد ديگه اي هم گرفتي يانه ولي از شوخي گذشته مي خواستم بدونم ميدوني يك از بستگان نزديك خود اين كيومرت خان پور احمد (البته اگه درست فهميده باشم) .. توي همينجا وبلاگ داره .. اتفاقا همشهري خودتم هست .. هرچند شايد دوس نداشته باشه كه اسمش رو بگم .. هان مي دونستي؟
    پاسخ

    جدي؟ توي پارسي بلاگ مي نويسه؟ خب بگو بريم دمش رو ببينيم تا بره دم کيومرث خان رو ببينه تا خود کيومرث خان بياد توي پارسي بلاگ بنويسه. خيلي توپ مي شه ها. مگه نه؟جاري باشي...