وبلاگ :
كلرجي من
يادداشت :
اتوبوس شب
نظرات :
0
خصوصي ،
3
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
Abrash
سلام .. ميدونم نيتت خيره ولي آخرين بارت باشه به فك و فاميلاي اين رفيق ما گير ميديا ... درسته قراره خودتم يه روز دكتر مهندسِ كارگراداني و تهيه كنندگي رو بگيري ولي دليل نميشه كه كيومرث خان رو ضايه كني .. بابا تا حالا نديدي كسي يي هو چادرش پاره بشه و فقط يه تيكش مسطيلي در بياد .. يا مگه نميشه ادم دوتا چادر ببره براي پيشواز يكيش رو بذار قبل از هياهو .. يكيش رو هم بذاره براي موقع هياهوي استقبال .. اتو هم كه همه جا گير مياد .. در ضمن اونجا هم كه ديدي هنگام عبور داشتن با زنشون درد دل ميكردن دليلش عشق نبود .. ميخواستن ياد بدبختياشون بيفتن تا اگه مردن خيلي ناراحت نباشن .. نميدونم ايراد ديگه اي هم گرفتي يانه ولي از شوخي گذشته مي خواستم بدونم ميدوني يك از بستگان نزديك خود اين كيومرت خان پور احمد (البته اگه درست فهميده باشم) .. توي همينجا وبلاگ داره .. اتفاقا همشهري خودتم هست .. هرچند شايد دوس نداشته باشه كه اسمش رو بگم .. هان مي دونستي؟
پاسخ
جدي؟ توي پارسي بلاگ مي نويسه؟ خب بگو بريم دمش رو ببينيم تا بره دم کيومرث خان رو ببينه تا خود کيومرث خان بياد توي پارسي بلاگ بنويسه. خيلي توپ مي شه ها. مگه نه؟جاري باشي...