خوب ! ژارسي بلاگ اجازه درج كامنت براي مطالب آرشيوي رو نمي دهد ولي من ول كن نيستم و نظراتم ! رو درباره مطالب آرشيويات اينجا مي گذارم :
براي مطلب : خدا را چه ديدهاي...
سلام
قشنگ بود . اي کاش اين گونه بودم !!! مطمئن هستم شاعر اين شعر در شرر هائي از خوشبختي به سر مي برد !!! خوش به حالش ....
سلام
اول فکر کنم لازمه سال نو رو بهت تبريک بگم . نه ؟!!!!!
بعد اينکه ما هم مدتي است در پي پاسخ همين سواليم . خبري جائي هست ؟!!!! به کدام سو بنگرم ؟ گوشهايم را در کدام جهت تيز کنم ؟ کدام مسير را بپويم ؟ .... کسي مي داند ؟
براي مطلب :زينب دارد ميدود هنوز...
سلام
از ابتداي سفر به اين فکر مي کردم که اگر قرابت اين سرزمين را از طوفان سال 61 هجري بگيريم چه چيز ارزشمندي برايش باقي مي ماند که ارزش حضور ! داشته باشد ؟ اين جاست که مي فهمي کشش از کجا بوده است که مردان مرد را واله وار به اين سو کشانده است . اصلا زندگي اگر رنگ و بوئي نگيرد از خون خدا !! ارزش همين نفس هائي هم که فرو مي برم به هيچ نزديک مي شود .
براي مطلب :حيف... حيف... حيف...
سلام
اين ايام فرصت خوبي بوده است براي تفکر . اول در کرده هاي سال قبل . در تصميم هاي گذشته و مهمتر از آن انديشه در کارهاي نکرده و راه هاي نرفته . اما در کنار آن وظيفه برادري ايجاب مي کند صعود و نزول رفيق را در منحني روزمرگي هايش ببيني . ناظرباشي و کم است اگر تنها مايه عبرت باشند . برادر نبوده اي اگر ياريش نکني آئينه وار تا نقص هايش را به مدد الهي و پرتوهاي برادرانه مهر تو به حسن بدل کند . در اين ايام بيشتر از تبريک نوروز منتظر صداي برادري اينگونه بودم ..... دلم مي خواست حيف ! نباشم .
براي مطلب :نگاه حداقلي
سلام
جالبه ! گفتي نگاه حد اقلي !! و کت و شلوار . امسال يکي از دلايلي که باعث شد تصميم قبليم رو مبني بر سفر نرفتن نقض کنم همين قضيه کت و شلوار بود . نمي دونم از اقتضاي شهر بود يا چي که هيچ رقم حاضر نبودم هفت - هشتاد تومن بدم واسه لباس در حالي که اگه کسي مانع نمي شد همش رو خرج مطالعه مي کردم . بعد ديدم اگه ايام عيد رو در مسافرت باشيم نه ضرورتي بر خريد لباس نو هست و نه فشاري از طرف جامعه ! يا خانواده اين شد اول راهي سرزمين هاي خاکي شدم و بعد هم .... خوب ! کمي از خواندن عقب افتادم اما ديدم به جايش !!!
اما در باره هنر اسلامي . ببين شايد بشه با اين توجيه انواع مختاف هنر رو بررسي کرد که واسه اينکه شما زوايا و خفاياي يک کاري رو بررسي کني و مثلا ادبيات يک فرهنگ خاص رو مورد کنکاش قرار بدي لزومي نداره اون فرهنگ يا ادبياتش( يا کلا ادبيات ) اسلاميباشه . البته وقتي پاي گسترش و استفاده از اون هنر مياد وسط وضع فرق مي کنه .
براي مطلب :من يك آدم بيكارم
سلام
با اين مورد به شدت موافقم !!! واسه همينه که اهالي هنر يا کارهاي ديگه مي نالن !!! چون اين زندگيشون هم هست و وقتي از بين کار و زندگي ، معيشت رو انتخاب مي کنن با وجدانشون نمي تونن کنار بيان . من کساني رو مي شناسم که در کنار کار فرهنگي يا رسانه اي منبع ديگه اي براي امرار معاش دارن و خوب انصافا هم در کار هنريشون موفق هستن و شايد بشه گفت اينها کار حرفه اي انجام مي دهند . اين طور نيست ؟
راستي شايد به همين دليل هست که من علي رقم علاقه وافري که به داشتان دارم هيچ گاه حاظر نشدم سمت و سوي زندگي آينده ام را در اين مسير قرار بدهم اما هميشه در کنار مسير اصلي به اين مورد هم تا آنجا که توان داشته ام رسيده ام حالا اگر به فعاليت هنري کمتر برسم اين ارزش رو داره که کيفيت رو فداي کميت نکرده ام . نظر شما چيه ؟ ( در باره اين شيوه و سلک ؟ )
به اميد آسمان آبي فردا ...