• وبلاگ : كلرجي من
  • يادداشت : من كلرجي‏من نيستم
  • نظرات : 10 خصوصي ، 27 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     

    سلام

    ببخشيد ميشه يه سلام ديگه بكنم؟ همچيني يهو دلم خواست براي اين پستتون دوبار سلام كنم.. پس با اجازه:

    سلام

    تا يه سال پيش وقتي كسي ميگفت فلاني طلبه اس فقط دو تا تصوير تو ذهنم ميومد.. يا يه آدمي با سگرمه هايي كه دو سانتي متر رفته تو هم و سرش همش پايينه و اين ح رو همچين از اون اعععععععماق وجودش ميگه كه زبون كوچيكه با ناي يه ملاقات مبسوطي خواهد داشت و يا يه آدمي كه ببخشيدا بلانسبت خيلي ها ... ولي آدم لا ابالي اي كه از لباس و معلومات اسلامي براي وجهه شرعي دادن به كاراش استفاده ميكنه... گروه اول يه عده آدم نه چندان بلند لاااااغر و ريشو بودن.. گروه دوم آدمهاي قد بلند.. با شكمي به مساحت يك زمين تنيس.. ريش مرتب و پيشوني هاي پينه دار! ... يعني اين چيزي بود كه جامعه داشت مجبورم ميكرد ديگه قبول كنم.. گرچه منم داستان زندگي طلبه هاي شهيدي مثل عليرضا جلايي پور ( كه فوتبالش تو حوزه هم ترك نميشد) رو شنيده بودم ولي داشت باورم ميشد كه اينا همش قصه اس.. اگر هم نبوده شده...

    تا اينكه اسم اين وبلاگ رو تو ليست وبلاگهاي منتخب ديدم.. با خودم گفتم اااااهههههههه بازم يه طلبه ديگه تو پارسي بلاگ ( شربنده از همه طلبگان محترم) روي اسم كليك كردم و يه متن خيلي عادي و معمولي خوندم.. قشنگ يادمه كه اوايل ماه رمضان بود.. با خودم گفتم چه عجب اين ح همچينام حلقي نبود! بعد هم شدم خواننده هر روز اينجا.. حتي يه بار آرشيو اين وبلاگ و اون قبليه رو تماما خوندم.. اتفاقا متنهايي كه از زندگي.. از روزمرگي ها.. خانواده.. دلبستگي هاتون نوشتيد بيشتر از همه به دلم نشست ( يه متني بود يادم نيست اينجا يا اون يكي وبلاگ.. درباره اينكه مادرتون خانواده رو با ترفندي اورده بودن قم كه بعدش شب دوتايي بريد جمكران... اينو هنوز كه هنوزه گاهي مرور ميكنم.. دارمش) .... اصولا هيچ وقت هم شما رو بر اساس اينكه يه طلبه ايد قضاوت نكردم. اتفاقا برام جالبه كه ميبينم قرار نيست طلبه ها همه از روي يه الگو بريده شده باشن! قرار نيست طلبه ها جز معجم و نميدونم المراقبات و از اينجور چيزا كتاب ديگه اي دست نگيرن... از اون موقع هر وقت ميرم سينما نگاه ميكنم ببينم كسي رو ميبينم كه معمم اومده باشه تو سالن!!؟؟! چه شود

    خلاصه همه اينا رو گفتم كه بگم از نظر من اينجا صفحه شخصي آقاي حامد كلرجي من هست. هرجا لازم باشه آيه و حديث مينويسه. هرجا بخواد از كتاب و موسيقي و سينمايي كه بهش علاقه داره و يا هرچيز ديگه.. درضمن هميشه داستانهاي كوتاهش خوندنيه.. حالا چه اين گوشه نوشته باشه من يه طلبه ام.. چه ننوشته باشه

    همين!

    پيامبري‌ از كنار خانه‌ ما رد شد و ناگهان‌ هزار گنجشك‌ عاشق‌ از سرانگشت‌هاي‌ درخت‌ كوچك‌ باغچه‌ روييدند و هزار آوازي‌ را كه‌ در گلويشان‌ جا مانده‌ بود، به‌ ما بخشيدند. و ما به‌ ياد آورديم‌ كه‌ با درخت‌ و پرنده‌ نسبت‌ داريم. پيامبر از كنار خانه‌ ما رد شد. ما هزار درِ‌ بسته‌ داشتيم‌ و هزار قفل‌ بي‌ كليد. پيامبر كليدي‌ برايمان‌ آورد. اما نام‌ او را كه‌ برديم، قفل‌ها بي‌رخصت‌ كليد باز شدند.

    من‌ به‌ خدا گفتم: امروز پيامبري‌ از كنار خانه‌ ما رد شد. امروز انگار اينجا بهشت‌ است. خدا گفت: كاش‌ مي‌دانستي‌ هر روز پيامبري‌ از كنار خانه‌تان‌ مي‌گذرد و كاش‌ مي‌دانستي‌ بهشت‌ همان‌ قلب‌ توست. ‌

    سلام بابت لينك كردن متشكرم

    + رفيق 

    يه وقت نذاري و بري ها!!!جدي مي گم فردا جواب امام زمانو چي مي دي؟نوشته هات به خدا بيسته!اگر مشكلي بود كه به ذهن صغيرم اومد حتما بهت مي گم!فكر مي كنم يه جورايي قاطي كردي برو سوره ي انشراح رو بخون يكم گريه كن تا حالت خوب شه يه زيارتم برو...آفرين پسر خوب!

    جاري باشي هميشه!

    + يه عابر كه از اينجا رد مي شد 

    هر چند که چند روزي از سفر و اردوي از بلاگ تا بلاک گذشته ولي مِن باب اينکه گفتيد: هر چه مي خواهد دل تنگت بگو....

    جناب آقاي مهندس فخري و ديگر دست اندرکاران اردوي از بلاگ تا پلاک

    در ابتدا از زحمات همه تان تشکر مي کنم. چون باتوجه به اينکه تجربه اول بود مسلماً کاستي هايي در برگزاري اردو وجود داشت ولي تذکر چند نکته را لازم مي دانم.

    1-جا داشت که مسئولين جهت برپايي اين اردو، با اين گستردگي که در سطح کشور بي نظير بوده، برنامه ريزيها، هماهنگي ها و تعاملات جدي تر و دقيق تري را صورت مي دادند و حداقل با چندين گروه که تجربه برپايي چنين برنامه هايي را داشته اند مشاوره مي نمودند و به اعلام آمادگي چند نفر بسنده نمي کردند.

    حتي مي توانستيد و شايد لازم بود از طريق همين اينترنت فراخواني براي کمک فکري و عملي انجام مي داديد که مسلماً اشخاصي بودند که توانايي داشته و در انتقال تجارب خود دريغ نمي کردند و يا در همين تهران و قم گروه هاي متعددي مثل طرح شهيد صياد شيرازي، راهيان نور قم (امتداد)، تفحص سيره شهدا و ... وجود داشت که حداقل، تجربه هاي گرانبهايي مي توانست در اختيارتان قرار دهد بدون آنکه هيچ نيازي به رفتن زير بيرق آنها وجود داشته باشد. يک مسئله هم که بد نيست در همين جا اشاره کنم و آن اين است که يکي از دلايلي را که عنوان مي کرديد، اين بود که نمي خواستيد زير نام گروه ديگري برويد در حاليکه با کمي درايت و هماهنگي به راحتي مي توانستيد کار مورد نظر خود را انجام دهيد. چون اين اردو که براي اولين بار صورت مي گرفت، جاي مانور بسياري در سطح کشور داشت و به راحتي مي شد از بسياري از نهادها و ... کمک گرفت تا هم هزينه کاهش پيدا کند و هم برنامه با هماهنگي بهتر صورت گيرد (البته بدون هيچگونه وابستگي). که اين مشکل را هم فکر مي کنم همانطور که اشاره کرديد به دليل عدم داشتن تجربه در اين زمينه ها و تکيه کردن به افرادي خاص بوجود آمد. البته بحث در اين زمينه بسيار است که فکر مي کنم به مسئله مهم آن اشاره کردم .

    2-مسئله ديگري که اهميت فوق العاده اي در اردو داشته و به نظر حقير از مورد اول هم مهمتر است، اين است که متاسفانه بعضي از دست اندرکاران اردو برخورد خوب و جالبي با ديگران نداشته اند و اين مسئله چندين بار در طول اردو مشاهده شد. اين در حالي است که به عقيده اکثر دوستان، جمع مسافرين و بلاگرها، بسيار صبور و متخلّق بوده اند. بسياري از جمله حقير، در طول اين چند سالي که با جمع هاي گوناگون به اين اردوها آمده بوديم با معضل اخلاق و رفتار بسياري از مسافرين رو به رو مي شديم، اما در طول اين سفر، هيچگونه بي ادبي و جسارتي از جانب مسافرين نسبت به مسولين اردو صورت نگرفته و با آنکه بي نظميهاي موجود، باعث سر در گمي و اذيت خيلي ها گرديده بود ولي لب به شکايت نگشودند. حال با توجه به اين امتياز مثبت که در اختيار مسئولين اردو بود، توقع چنين برخوردهايي را از بعضي از آنها نداشتيم. البته در طول سفر برخوردهاي جنابعالي(مهندس فخري) و آقاي فضل ا.. نژاد بسيار متين و صحيح بود ولي بودند کساني که هيچگونه توقعي از آنان نمي رفت ولي با حالت طلبکارانه اي برخوردهاي نابجا با بعضي داشتند که اين خود وجهه آن دوستان و دفتر را خدشه دار مي نمود. به نظر حقير در صورت بر پايي اردو هاي ديگري بيش از 70 درصد مسئولين اردو مي بايست تعويض شوند، هر چند که شايد آن عزيزان در خيلي از زمينه ها تجربه داشته باشند ولي در اين امر به هيچ عنوان نبايد مورد استفاده قرار گيرند. (به عنوان مثال، شوخيها و انتقادهاي دوستانه بعضي از مسافرين نبايد باعث برخوردها و .... عده اي از مسئولين گردد.) همچنين در اين بخش خوب است به موردي که بنده از برخورد عده اي از مسئولين برداشت کرده ام اشاره کنم که به هيچ عنوان فکر مي کنم صورت زيباي نداشت، و آن اين است که با توجه به اينکه بسياري از بلاگرها (خواهر و برادر) در محيط مجازي و قبل از اين اردو و حتي در محيط هاي واقعي مثل سطح شهر و در مسير حرکت از شهر خود تا قم و تهران با هم آشنا بوده اند، مسلماً اين جسارت به آنها است که بخواهيم برخي فکرها!!! را درباره آنها بکنيم ولي در طول سفر بارها ديده شد که برخي مسئولين در مورد کوچکترين حرف و صحبتي بين آنها (حتي در زمينه اردو و خدمت رساني در اردو) موضع گيري کرده و .....!!!!! البته حقير و همه دوستان نيز مخالف هرگونه بي بندوباري در اردو بوده و هستيم ولي اين نوع برخوردها بسيار ناشيانه و نامناسب بود.

    3-با توجه به اينکه يکي از دلايل و استفاده اصلي از اين اردو همان آشنايي بلاگرها با مسئولين و دست اندرکاران و دفتر ديني بلاگ بود و براحتي مي شد علاوه بر آشنا کردن بيشتر بلاگرها با اين دفتر، سعي در جذب و سازماندهي آنان نمود؛ که اين مسئله هم جز با برخورد باز و صميمي مسئولين اردو و دفتر صورت نمي پذيرفت؛ اما متاسفانه مسئله اي که در طول سفر شاهد آن بوديم آن بود که بسياري از مسئولين با برخوردهاي خشک، بسته و غير قابل انعطاف، امکان ورود افراد جديدي را به جمع خود نمي دادند و

    چيزي كخ شما مي گيد دقيقا چيزيه كه خيلي ها منو از اون ترسوندن و وادار شدم به جاي حوزه علميه رهسپار دانشگاه بشم و مشغول به رشته اي كه فكر كردم بيشتر از همه مي تونم توش به هدف و آرمان هام برسم

    ثابت قدم باش. منم مي خوام بعد از دكترا برم حوزه علميه . يا يه استاد گير بيارم و به قولي طلبگب كنم. اما.... مي ترسم از اجل كه مهلت نده

    بي خيال ماوقع

    سبك كارت رو مي پسندم

    استوار باش

    التماس دعا

    يا علي

    سلام
    شايد ناراحت بشي که چرا اين کامنتو مي زنم ولي بزار بگم... .
    داداش محمد آزادي چرا فحش مي دي خب پيتزاي ديشب که با حامد خوردي کوفتت بشه اي بابا يا علي

    سلام

    ما كه مشكلي نداريم.
    گرچه خيلي حال مي‏كنيم اين‏جا رو تعطيل كني تا مجبور نباشيم هر از چند گاه بيايم و نوشته‏هات رو بخونيم اما...

    حالا چرا چپ چپ نگاه مي‏كني؟
    منظورم اينه كه چه لزومي داره اين‏همه توجيه به هم بتراشي. مطمئن باش همه وظيفه دارن جناب‏عالي رو در همين حدي كه اين‏جا به نمايش ميزاري ببينن. بيشتر از اون هم به عهده جناب عالي نيست.

    تازه! توهين نمي‏كنم، فحش هم نمي‏دهم. اما مگه اون حضراتي كه توي وبلاگشون پر از حديث و قرآن شده، چه گلي به سر اسلام و مسلمين زده ن كه شما بخاي گل بزرگ‏تري بزني... همين

    پيتزا كوفتت بشه...
    به همين شدت

    + بصر 
    بقيه اي حرفامم كه خيلي زياده بعدن ميگم!
    + بصر 
    يادتونه يه روز يه پست زده بودين كه قديما رمان خوندن هم يك چيز ناجور بود توي حوزه؟ولي الان جا افتاده؟!...چي شد حرفاتون يادتون رفت؟...شرح صدر رو قورت دادين با يه ليوان اب روش؟...اين حرفا چيه؟...ما قبل از اينكه يدك كش هر عنواني باشيم يه ادميم با تمام مشخصه هاي ذاتيمون ونياز داريم از عوامل طبيعي لذت ببريم...ترك كردن يعني چي؟....

    سلام عليكم

    آمدم بنويسم نه براي اينكه نوشتيد كامنت بگذاريد

    نه

    آمدم كه بگويم تا همين چند وقت قبل فكر مي كردم طلبه يعني كسي كه لباس روحانيت در آينده مي پوشه

    اما امروز فكر مي كنم كه طلبه كسيخ كه دنبال چيزي هست و طالبشه

    طلبه يعني طالب

    و اينكه چرا؟

    حق مي دهم بهتون كه بخواهيد از اينجا تشريف ببريد .

    گاهي آدم با جدايي از وابستگي هاي كوچيك ي بهشت براي خودش مي سازه

    شهيد اويني نمونه اش. همه نوشته هايش را سوزاند. و بعد ...

    اگر جايي باز قلم زديد خبرم كنيد

    پاينده باشيد

    يا حق

    سلام
    من که همه حرفمو قبلا و خصوصا امروز سر پيتزا خوردن بهت گفتم، خودمونيم پيتزاي امروز حال دادا !!! يا علي
     <      1   2