• وبلاگ : كلرجي من
  • يادداشت : دلم گرفته اي دوست ... هواي گريه با من...
  • نظرات : 3 خصوصي ، 9 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    به خانه ميرفت...

    با کيف و لبي پر خنده...

    آشفته..

    مادرش پرسيد!

    نمره نياوردي باز؟!؟!؟

    پدرش خشمگين گفت!

    دعوا کردي باز!!

    و برادر کيف را جستجو کرد..

    به دنبال نمره تک گشت !

    هيهات !

    که در دل نهان کرده بود!بوسه ي تازه ي دخترک همسايه را..

    و کتاب هندسه از حجم گل سرخ نهان داشت مي ترکيد...!

    خوشحال ميشم به کلبه خرابه منم يه سري بزني

    هوالحبييب

    چه جمعه ها كه يك به يك غروب شد نيامدي

    چه بغض ها كه در گلو رسوب شد نيامدي

    خليل آتشين سخن تبر به دوش بت شكن

    خداي ما دوباره سنگ و چوب شد نيامدي

    براي ما كه خسته ايم و دلشكسته ايم نه

    ولي براي عده اي چه خوب شد نيامدي

    تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام

    دوباره صبح ظهر نه غروب شد نيامدي

    در اين لينكهاي روزانه:لينك خاتمي فيلتر شده!!!!!!

    عكس مسجد النبي و حج آقا هم خطا ميزنه و نمياد.

    فقط تونستم او نلپ تابها رو ببينم كه خيلي هم جالب بود

    سلام!

    اين شعر من رو ياد يكي از دوستاي خيلي خوبم انداخت كه الان مشهده

    حواسمون به همه چي بود..غير از اينكه به نبودنش عادت نكنيم!

    ممنون كه ياد آوري كرديد!

    سلام.............

    خيلي باهات موافقم....

    ...اي اميد نااميدان دير شد...

    باقي خدا و بس!

    سلام ....

    خوبي حامد جان؟ دلمون باست تنگيده از اون روز تو نطنز كه باهات چتيدم واز دماغم در اومد با اون سرعت خيلي زمان افتاده توش.

    چه خبرا؟ بارون اومد بالاخره يا نه؟

    .

    .

    اون علامت تعجبهم كهجلو اسمت كذاشتم برا توجه بيشتر مخاطب به لينكهاست .كه جلوي اسم شما ويكي ديگه از دوستانه.

    .

    .

    راستي من اين چند وقت نبودم .خود ابراهيم حاتمي كيا تا حالا عكس العملي در مورد به نام پدر بعد از اكرانش نداشته؟

    .

    .

    اومدي تهران حتما به من خبر بده اگه توفيق شد حتما ببينمت.

    التماس دعا ....

    يا محمد وعلي

    سلام حامد جان ... من مخلصتم هستم ... ولي فعلا كه مشهدم ...

    انشاا... بياي اينجا نوكريت رو بكنم ... برام دعا كن...

    مي بينم كه از بس رفتي به نام پدر ... آخرش دكترا دادن بهت ...

    آ شيخ دست منن رو هم بگير ....

    عيدت مبارك بازم ...

    راستي عجب نكته جالبي رو ازش در آوردي ها ...

    يا حق

    بسم رب شهدا

    سلام

    قبلترگفتم ...كه وبتون و نوع نگارشش از اون دست كه خيلي دوست دارم...

    ميگن حرفي كه از دل برايد ...لاجرم بر دل نشيند...

    راست ميگيد..دله ديگه كاري با نيمه وغير نيمه نداره...دعا كنيد بياد...

    شعبان تو سرازير افتاده...

    هر وقت كه دلتون گرفت ما رو هم دعا كنيد...

    هفت بار روح خويش را تحقير کردم:
    نخستين بار هنگامي بود که براي رسيدن به بلندمرتبگي، خود را فروتن نشان مي‌داد
    .
    دومين بار آن هنگام که در مقابل فلجها مي‌لنگيد.
    سومين بار آن زمان که در انتخاب خويش بين آسان و سخت، آسان را برگزيد.
    چهارمين بار وقتي که مرتکب گناهي شد و به خويشتن تسلي داد که ديگران هم گناه مي‌کنند.
    پنجمين بار آنگاه که به علت ضعف و ناتواني از کاري سر باز زدو صبر را حمل بر قدرت و توانايي‌اش دانست.
    ششمين باز زماني که چهره‌اي زشت را تحقير کرد در حالي که نمي‌دانست آن چهره يکي از نقابهاي خويش است.
    و هفتمين بار وقتي که زبان به مدح و ستايش گشود و انگاشت که فضيلت است.))
    (جبران خليل جبران )
    ..........................