به نظر میرسه بیشتر آدمها چه خوب چه بد، دلشون میخواد خوب باشند. دیروز بحث کلاس استاد رامین در مورد این بود که چه چیزی باعث رسد یک دفعهای و سریع اروپا و رشد روند سرمایهداری شد. استاد میگفت این انقلاب دقیقا همزمان بود با ظهور مذهب پروتستان. تفاوت پروتستانها با دیگر مذاهب مسیحی مثل کاتولیک و ارتدوکس در اینه که این مذهب، سرمایهداری رو نهتنها بد نمیدونه بلکه اون رو باعث رستگاری در این دنیا هم میدونه. و همین طور بر خلاف مذاهب دیگه، رستگاری در دنیا مقدمه رستگاری در آخرته و برای کسب آخرت نباید دنیا رو ترک کرد. به این معنا که یک پروتستان با کسب سرمایه و توسعه هر چه بیشتر دارایی خودش و ملحق شدن به طبقه اشراف، به رستگاری در هر دو دنیا نزدیک میشه. و سرمایه داری یک ارزشه. به خاطر همین اختلاف نظره که در مذهب پروتستان، رهبانیت نداریم در حالی که کاتولیکها هنوز مدارس تربیت راهب و راهبه دارند.
با تغییر این ایدئولوژی بود که تغییرات مادی نیز صورت گرفت. استاد میگفت: در زمانی که این انقلاب در اروپا اتفاق افتاد، چین و ژاپن از نظر پیشرفت، چیزی از اروپا کم نداشتند ولی میبینیم که مثل اروپا رشد نکردند. و همه این ها به خاطر این بود که ایدئولوژی اونها فرق میکرد.
از این حرفا این طور برداشت کردم که حرکت مردم به سوی اینه که آدمهای خوبی باشند و بیشتر انحرافات توی دنیا از این ناشی میشه که جای خوب و بد با هم عوض میشه و مردم یک چیز خوب رو به اشتباه بد میبیند یا برعکس. و الا خوب بودن همیشه برای مردم مورد علاقه است و اگه مردم خوبی رو بشناسن و تشخیص بدن ازش تبعیت میکنن. حالا میفهمم که چرا از معصومین داریم که:
اگه مردم، خوبیهای حرفهای ما رو ببینند قطعا ما رو تبعیت میکنند.