سفارش تبلیغ
صبا ویژن

«آن‏ها که مرا می‏شناسند که می‏شناسند. برای آن‏ها که مرا نمی‏شناسند می‏گویم. من على، فرزند حسین، فرزند على‏ بن ‏ابیطالبم. من پسر کسی هستم که حرمتش را شکستند و نعمت و مال او را به غارت بردند و خاندان وى را اسیر کردند. من پسر کسی هستم که در کنار نهر فرات سرش را از تن جدا کردند، در حالى که نه به کسى ظلمی کرده بود و نه با کسى مکرى به کاربرده بود. من پسر آنم که او را از قفا سر بریدند و این مرا فخرى بزرگ است.
مردم آیا شما به پدرم نامه ننوشتید؟ و با او بیعت نکردید؟ و پیمان نبستید؟ و فریبش ندادید؟ و با او نجنگیدید؟... اگر رسول خدا به شما بگوید: فرزندان من را کشتید! و حرمت مرا در هم شکستید! شما از امت من نیستید، به چه رویى به او نگاه خواهید کرد؟»

صحبت‏های امام سجاد علیه‏السلام مردم را تحت تاثیر قرار داده بود. صدای ناله از بین مردم بلند شد. همدیگر را سرزنش می‏کردند. مدتی بعد، صداها بلند شد که ما از تو تبعیت می‏کنیم و از تو جدا نمی‏شویم و با هر کس که بگویى می‏جنگیم و با هر کس که بگویی صلح می‏کنیم. یزید را مى ‏گیریم و ... .
ولی امام سجاد علیه‏السلام، تازه از کربلا آمده بودند. تازه خیانت‏ کوفی‏ها را دیده بودند. وقایع زمان حضرت امیر هم، همه در دل‏شان زنده بود. مگر می‏شد کوفی‏ها را از یاد برد؟!

«هیهات! اى فریبکاران دغل باز، اى اسیران شهوت و آز. مى ‏خواهید با من هم کارى کنید که با پدرانم کردید؟ نه به خدا. هنوز زخمى که زده‏اید خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. تلخى این غمهای گلوگیر و اندوه من تسکین‏ ناپذیر است. از شما مى‏ خواهم نه با ما باشید نه بر ما.»

متن بالا بازنویسی شده‏ی متنی بود از سایت تبیان


نوشته شده در  پنج شنبه 85/11/12ساعت  9:24 صبح  توسط کلرجی‏من 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
من...
لباس تنگ کلرجی‏من
راز داوینچی
کاریکاتوریست دانمارکی یا ایرانی؟!
من کلرجی‏من نیستم
چشم‏های خدا
سیب بی هسته، بی‏سوک
خوشحالی یا ناراحت؟
برف‏پاک‏کن
سکر
حمل بر صحت
اتحاد متحاد دیگه چه صیغه‏ایه؟!
دعوای حرفه‏ای
مردم، روان‏شناسان بالفطره
من یک آدم بی‏کارم
[همه عناوین(218)]