امشب جلسهای داشتیم با آقای مجتبا راعی. یک کارگردان اصفهانی که پنجاه سال را خوشتر داره. موضوع جلسه، «سینما و معنویت» بود ولی در لابهلای حرفها چند جمله گفته شد که خیلی به دلم نشست. البته قبلش یه نکته رو بگم و اون هم این که کارگردان جماعت، یه جورایی با آخوندها شباهت دارند. من این رو حس میکنم. چند تا کارگردان دیگه رو هم بررسی کردم. یادمه اون روزی که توی خانهیفیلم حوزههنری هم که مجید مجیدی اومده بود همین حس رو داشتم؛ اول از همه توی صحبت کردن و خطابه، حرف ندارند. یعنی اصلن اگه این خصوصیت رو نداشته باشند نمیتونن فیلم بسازند؛ چون فیلم ساختن هم یه جورایی منبر رفتنه دیگه. حالا گیرم بعضیها میگن توی منبر، حاجآقا میخواد بگه حتما حرف من درسته ولی یه کارگردان حرفهای اجازه میده خودت فکر کنی و به نتیجه برسی؛ چون در حقیقت حاجآقای خوب هم اون حاجآقاییه که بالای منبر حق و حقیقت رو اونجور که هست -بدون رنگ و لعاب اضافی - بیان کنه و تو خودت باور کنی که حقیقت داره نه این که مجبورت کنه قبول کنی. مگه انبیا چیکار میکردند؟ یه کارگردان خوب هم اگه بخواد با جلوههای ویژه و صحنهپردازی و نور و صدا سر ملت رو شیره بماله و یه محتوا و مفهومی رو بکنه توی مخشون، کارگردان خوبی نیست. کارگردان باید صادق باشه. آخوند هم باید صادق باشه.
حرفای آقای راعی پر بود از حرفهایی که بیشتر از روحانیها میشنویم و همینش برای من جذابیت داشت. آخرین حرفی که میتونه برای هنرجوها نکتهی کلیدی دقیقی باشه این که هنرمند باید سالم باشه. باید روح خودش رو سالم نگه داره تا هنرمند بشه و اگه «پدر سوخته بازی» در بیاره، اثرش هنری نمیشه. به خصوص توی سینما؛ چون توی سینما جای خراب شدن خیلی زیاده. پول هست، شهرت هست، شهوت هست، پدرسوخته بازی هست. مثل اینه که آدم بخواد با یه لباس ابریشمی بلند از یک بیابان پر از خار رد بشه. خیلی مشکله!