گاهی خیال میکنم از من بریدهای...
بهتر زمن برای دلت برگزیدهای...
از خود سوال میکنم آیا چه کردهام
در فکر میروم که تو از من چه دیدهای
از من عبور میکنی و دم نمیزنی
تنها دلم خوش است که شاید ندیدهای
آن دل که اول از غم عشقت بسوختی
حالا بیا ببین که به آتش کشیدهای
دیگر بس است گریه امانم نمیدهد
گویا کنون به دل من رسیدهای
یک روز میرسد که به آغوش گیرمت
هرگز بعید نیست، خدا را چه دیدهای؟!