پیش نویس قطعنامه آتش بس بین اسراییل و لبنان چندین بار اصلاح شد و هر بار از موضع قبلی پایین تر آمد. اولین بار وقتی در یک مرحله اسراییلی ها توانستند تا حدود چهار کیلومتر پیشروی کنند هول برشان داشت که زود قطعنامه را صادر کنیم که این 4 کیلومتر را از دست ندهیم. بعد یکی از فرماندهان اسراییلی گفت اگر به من دو هفته مهلت بدهید تا 900 کیلومتر مربع را آزاد می کنم ( حد فاصل رودخانی لیتانی تا مرز ). آمریکا هم قبول کرد که این فرصت به اسراییل داده شود. بعد هر چه به پایان این دو هفته نزدیک تر می شدند قضیه داشت بدتر می شد برای همین آمریکا فشار را زیادتر کرد تا هر چه زودتر قطعنامه صادر شود ( تا گندش بیش از این که هست در نیاید ).

اول قرار بود آزادی اسیران اسراییلی بر آتش بس مقدم باشد. حزب الله هم به طور کامل خلع سلاح شود و نیروهای بین المللی ( ناتو یا ترکیبی از نیروهای نظامی اروپایی )  در حد فاصل مرز تا رود لیتانی مستقر شوند. ( 900 کیلومتر مربع ) و در آخر هم این که حزب الله رسما یک نیروی تروریستی معرفی شود تا اون غلط هایی که در این چند وقت از اسراییلی ها سر زده موجه نشان داده شود. خلاصه پیش نویس قطعنامه رو همه تایید کردند و ( چین و روسیه همه خفقان گرفته بودند ) قرار شد تصویب شود که حزب الله به لبنان اعلام کرد که به هیچ وجه زیر بار این قطع نامه نمی رود. همه دیدند که انگار ضایع شد. گفتند خب درستش می کنیم. دوباره رفتند تا از اول قطعنامه بنویسند.

در مرحله دوم، قطعنامه از ذیل بند 7 منشور ملل متحد که اعمال زور را برای اجرای قطعنامه تجویز می کرد خارج شد و تبدیل به یک قطعنامه غیر الزام آور شد. آزادی دو اسیر اسراییلی را هم بی خیال شدند و به بعد از آتش بس موکول شد. گفتند اسرای لبنانی هم باید فوری آزاد شوند. خلع سلاح حزب الله را هم از بند سه انداختند پایین در ماده سوم بند هشت. و البته راه فراری هم برای مسئله باقی گذاشتند که بماند. بعد دیدند که حزب الله زیر بار نیروهای امنیتی هم نمی رود گفتند خب باشد. ناتو نیاید به جایش نیروهای سازمان ملل بروند. حق شلیک را هم از آن ها سلب کردند (‏ اگر خواستند می توانند در صورت لزوم فحش بدهند!! ) خلاصه سر و دم قطعنامه تا حد زیادی زده شد. از همه جالب تر این که در این قطعنامه حزب الله به جای این که تروریست خوانده شود مخاطب قرار گرفت و این یعنی به رسمیت شناختن حزب الله.

خلاصه در آخر هم حزب الله گفت که این قطعنامه باز به نفع اسراییل است و روی چند بند از قطعنامه تحفظ دارد و باقی قضایا...

منبع:‏ روزنامه کیهان

***

وقتی این مطالب رو خوندم یاد یه جوک ( درستش همینه؟ یا جک ؟ ) افتادم. می گفتند یه بنده خدایی برای اولین بار می خواست بره هواپیما ربایی. ولی خب ناشی بود. خلاصه وقتی هواپیما از زمین بلند شد و از فرودگاه دور شد رفت توی کابین خلبان و اسلحه رو گرفت طرف خلبان و با لحن خشنی گفت: « مسیر رو عوض کن و برو اسراییل» خلبان با لحن آرامی گفت: « برو بشین بچه بذار حواسم جمع کارم باشه » . بنده خدا از لحن آرام خلبان جا خورد. انگار نه انگار که تفنگ گرفته طرف خلبان. دوباره ولی با صدایی لرزان گفت:‏ « اصلا نمی خواد بری اسراییل. برو طرف دبی. برو و الا شلیک می کنم.» خلبان این بار عصبانی شد. زد پس گردن هواپیماربا و گفت: « د ... مگه بت نمی گم برو بذار حواسم به رانندگیم باشه؟!. برو بیرون. برو این غلطا به تو نیومده» . هواپیماربا اشکش در آمد و با لحن التماس آمیزی گفت : « خب... خب حداقل بذار یه بوق بزنم. جون من. فقط یه بوق!»


نوشته شده در  پنج شنبه 85/5/26ساعت  5:39 عصر  توسط کلرجی‏من 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
من...
لباس تنگ کلرجی‏من
راز داوینچی
کاریکاتوریست دانمارکی یا ایرانی؟!
من کلرجی‏من نیستم
چشم‏های خدا
سیب بی هسته، بی‏سوک
خوشحالی یا ناراحت؟
برف‏پاک‏کن
سکر
حمل بر صحت
اتحاد متحاد دیگه چه صیغه‏ایه؟!
دعوای حرفه‏ای
مردم، روان‏شناسان بالفطره
من یک آدم بی‏کارم
[همه عناوین(218)]