دیروز جلسه ای بود که چند مدیر سازمان دور هم جمع شده بودند تا با هم آشنا بشن و تبادل نظری در مورد کارهایی که کردند و فعالیت های سازمان زیر نظرشون داشته باشن.
هر کدوم از مدیران خودشون رو به نحوی به تهران رسونده بودند. بعضی با ماشین شخصی، بعضی با ماشین سازمان شون و بعضی هم با هواپیما. البته همه با خرج سازمان چون که سفر، سفر کاری بود.
وقتی می شنیدم که بعضی از اون ها با هواپیما اومدند در حالی که می تونستند با وسیله ی کم خرج تری بیان خیلی ناراحت شدم. چون احساس کردم می تونستند به راحتی در مقدار زیادی از هزینه ها صرفه جویی کنند.
وقتی با اون هایی که با ماشین اومده بودند صحبت کردم دیدم خیلی از اون ها مدت زیادی رو برای رفع خستگی در هتل گذرونده بودند ولی اون هایی که با هواپیما اومده بودند خیلی سرحال و با نشاط بودند و از همون اولین ساعات رسیدن شون به محل قرار، کارهاشون رو شروع کرده بودند. از طرفی سفر با اتومبیل سبب شده بود که وسایل بیشتری رو به همراه بیارن مثلا لباس بیشتر ولی سفر گران قیمت هوایی به خاطر سرعتش خیلی از این مسائل رو کم کرده بود. اون هایی که با هواپیما اومده بودند مسیرهای داخل تهران رو هم با تاکسی تلفنی می رفتند ولی اون هایی که با ماشین شخصی اومده بودند درگیر پیدا کردن مسیرها و چه بسا اعصاب خردی به خاطر رانندگی در ترافیک دامن گیرشان شده بودند.
مسایل دیگری هم قابل تامل بود. به عنوان مثال بعضی از مدیران با لباس هایی کاملا ساده و در بعضی موارد غیر رسمی آمده بودند ولی بعضی از اون ها با کت و شلوار های کاملا رسمی و سامسونت و خلاصه کلاس بالا. خب در نظر اول برایم سادگی جذاب تر بود و اون ها رو تایید می کردم ولی بعد که موقعیتی پیش میومد می دیدمکه تیپ و قیافه ی اون مدیر با کلاس باعث می شد که کار خیلی سریع پیش بره و برش بیشتری داشته باشه. مثلا خیلی از موارد نیاز نبود که اون آدم باکلاس خودش رو مدیر معرفی کنه و وقتی می گفت من از فلان سازمان اومدم می فهمیدن که مدیر اون جاست ولی اون بنده خدایی که مثلا سامسونت نداشت و با یک کیف معمولی اومده بود باید مدرک می آورد که مدیر سازمانه.
خلاصه ی حرفم اینه که خیلی راحت می شه خیلی از مسئولین رو به خاطر تشریفات و مخارج زیاد تخطئه کرد و در عین حال خیلی از اون ها رو به خاطر سادگی و کم خرج بودن تحسین. ولی بعضی وقت ها همین دو مفهوم جاشون رو با هم عوض می کنن و سادگی شخص، بی کلاسی و ناواردی به نظر میاد و کلاس و چه بسا بعضی مخارج حرفه ای بودن معنا می شه.
مثلا تا حالا در مورد کفش بندی پوشیدن یا کاپشن پوشیدن آقای رییس جمهور فکر کردین؟ دقیقا همین حرفا مطرحه. می تونید این ها رو بی دنگ و فنگ بودن و مردمی بودن و اشرافی نبودن معنا کنین، می تونین هم اون ها رو بی کلاسی و دوری از قوانین بین المللی رفتاری و هماهنگ نبودن با عرف رییس جمهور ها و به هم زننده رابطه ی دیپلماتیک معنا کنین.
همین طور در مورد رییس جمهور قبلی می شد بعضی از ظواهر رو تجمل و اشرافی گری و زیاده روی در مخارج معنا کرد و می شد همون چیزها رو قدرت برخورد و ظاهر شایسته و توانایی جلوه خوب در روابط بین الملل دید.
حالا کلاه ها رو قاضی کنید ببینید اگه شما جای اون مسئول یا رییس جمهور بودی به کدوم نتیجه می رسیدی؟ بی کلاسی یا تجمل؟ نتیجه ی فکرتون رو هم به من می گین؟