ماه رمضون شد. کله سحر که می شه تا بابات یا مامانت صدات می زنه که الان اذون رو می گن از جا می پری بالا. صورتت رو نشسته و گیج خواب، موها به هم ریخته می شینی کنار سفره سحری. حالا فرقی نمی کنه که دیشب ساعت ده خوابیده باشی یا ساعت دو نصفه شب.
- روزه داران عزیز تا اذان صبح 5 دقیقه وقت باقی ست.... اللهم انی اسئلک ...
هول می کنی که وااای الان اذون رو می گن. تندتر می خوری. ...
- سحرخیزان عزیز تا اذان صبح تنها یک دقیقه دیگر وقت باقی ست... اللهم انی اسئلک ...
- اون پارچ آب رو بده به من... زودباش اذون شد...
آدم بعضی وقت ها یه نیگاه که به خودش می ندازه خجالت می کشه. توی ماه رمضون این رو فهمیدم که اگه سحر از خواب بیدار نشم باید یه روز گرسنگی و تشنگی بکشم. ولی این رو هیچ وقت نفهمیدم که هر سحری که از دست می دم و نماز شب نمی خونم روزم رو اصلا شروع نمی کنم. نمی فهمم که اصلا بدون خدا شروع کردن روز یعنی چی.
یه بار که یه شب دیر می خوابم قبل اذون که ساعت زنگدار کوچولوم زنگ می زنه می زنم توی سرش که: ساکت. اذیت نکن. دیشب دیر خوابیدم. عذرم موجهه.
چه طور شد برای سحری که قراره بیدار شم عذرم موجه نیست. ولی حالا که برای نماز شب می خوام بیدار شم عذرم موجه شد؟! خوبه ها! ماه رمضونیه خدا بدون این که چیزی بهمون بگه داره یه جورایی بدبختیهامون رو هم بهمون نشون می ده. چه قدر در بند غذا و خوراک و یه عالمه چیز دیگه ایم. خدا کنه در بند غیبت و تهمت و ... این ها نباشیم.
این حرفا رو از توی همایش سوغاتی آوردم. اون وقتی که توی اون کلیپ آقای مهدوی بیات به نقل از همسر حاج ابراهیم همت می گفت:
چشای حاجی خیلی خوشگل بود. به دو دلیل یکی این که هیچ وقت به گناه باز نشد. یکی هم این که هر وقت شب بیدار می شدم می دیدم داره تو درگاه خدا از این چشمها اشک میاد.
کاش این ماه رمضون بهمون نشون بده که برای نماز شب بلند شدن چه قدر راحته. به راحتی بلند شدن برای دو لقمه نون.