( نکته: این ها چند خط حرف دله. لطفا گیر ندهید و سوال هم نپرسید. قربون دستتون! )
طراوت، تحرک، معصومیت، شیطنت...
نمک، شکر، قند، انار، سیب ترش...
گل همیشه بهار، گل بنفشه، گل شببو، گل یاس بنفش...
نفس عمیق... اون قدر عمیق که به سرفه کردن می افتی. وقتی که شب عید، با لباس نو، صدای فواره حوض، سنگفرشهای خیس، بوی طراوت، ریسه لامپ، جنب و جوش مردم،...
و تو موندی و یک شاخه گل شببو که روی هر کدوم از گلبرگهای کوچیکش یک قطره شبنم نشسته... نگاه عمیق... اون قدر عمیق که چشمات سیاهی می ره، اون قدر که یه دفعه هر گلبرگی تبدیل به دو تا میشه و اون دو تا از هم دور می شن... و باز برمی گردند، نزدیک می شن و دوباره تبدیل به یکی می شن....
گل بنفشه... بنفش، زرد، آبی، سفید... با ساقهی کوتاه و برگهای کوچیک، کف خاک مرطوب باغچه، لباس نوی اتو شده، شب عید، صدای شرشر آب، مادر با شیلنگ روی سنگ فرش کف حیاط آب می پاشه. از بیرون در صدای میهمونها میاد ...
و تو ... و تو تازه احساس درونت رو نسبت به کسی کشف می کنی: عمیق ... نفس عمیق... نگاه عمیق... تپش سریع قلب...
تحرک... معصومیت... لطافت... تحرک.... معصومیت ... لطافت....