سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این مطلب دیروز ما گویا بازتاب رسانه ای خوبی داشته و در چند صفحه هم اشاره هایی به آن شده. امان از دست آخوندها که حرف‏شون هم دست از سر آدم بر نمی داره!

یه سری حرف می خوام بزنم که بیشتر طرح بحثه تا بیان نظر. یعنی این ها رو به حساب نظر شخصی بنده نگذارین فقط گفتم که بدونیم چه طوری در مورد مسئله فکر کنیم.

اول از همه این که :‏ آیا جمع کردن مال حلال و توسعه مالی خوب هست یا نه؟‏ راحت نگید آره یا نه؛ چون واقعا جای فکر داره. مثلا شما می تونید زندگی راحتی داشته باشین ولی در حد متوسط جامعه، خونه ی معمولی،‏ ماشین معمولی،‏ و ریخت و قیافه معمولی، ولی در عین حال موقعیت شغلی‏تون این امکان رو به شما می ده که دارایی‏تون رو اون قدر گسترش بدین (از راه حلال) که جزء طبقه‏ی ثروتمند جامعه قرار بگیرید. توی این شرایط باید چی کار کرد؟

دوم این که روحانی بودن، آیا باعث تغییر این قاعده می شه یا نه؟‏ آیا واقعا روحانی باید از نظر اقتصادی مثل کدوم یکی از اقشار جامعه زندگی کنه؟‏همین طور مسئولیت دولتی داشتن. نمی دونم تا حالا بین مسئولین دولتی بودین یا نه، ولی به این راحتی نمی شه گفت:‏ «خب مسئول دولتی باید ساده زیست باشه دیگه». می دونین چیه؟‏ خیلی از ماها الان نشستیم توی خونه ی خودمون و می گیم خب اگه من مسئول باشم و زندگی م همین طوری باشه خیلی خوبه دیگه. ساده، مثل بقیه مردم، بدون تشریفات و دنبال دنیا رفتن.

چند تا مثال می زنم. در همه این مثال‏ها فرض بر اینه که شخص آدم خوبیه و دنبال دنیا و دنیاپرستی هم نیست و فقط دنبال اینه که راه درست رو انتخاب کنه. طبق این فرض ببینین چه قدر قضیه مشکل می شه:

وقتی مثلا نماینده مجلس می شید می بینید شرایط اطرافتون اقتضا می کنه که مثلا یه سری شئونی رو رعایت کنید. مثلا میهمان هایی دارین که نمی تونین توی شرایط معمولی ازشون پذیرایی کنید یا خیلی ساده‏تر، مثلا با کسانی ملاقات می کنید که با کمتر از کت و شلوار نمی دونم چند هزار تومنی اگه برین پیششون، نمی گم خودتون احساس حقارت می کنید، بلکه گاهی حتا احساس می کنید برای آبروی مملکتتون خوب نیست.

یه مثال واضح تر:‏ مثلا رییس جمهور می شین. از طرفی می بینین ساده زیستی و در بین مردم اقتضا می کنه که شما خیابون پاستور دفترتون باشه و مثلا در یکی از کوچک‏ترین مثال ها مانند همه مردم از محل منزل تا دفترتون، ترافیک رو مشاهده کنید. ولی در عین حال می بینید که شما هر چند وقت یک بار از کشورهای خارجی میهمان هایی دارین که اگه شما در کاخ سعد آباد از اون ها پذیرایی کنید آبروی کشورتون بیشتر حفظ می شه و این کاملا در روابط بین المللی شما تاثیر داره.

در مورد اموال یک روحانی هم همین مسئله وجود داره. از طرفی می تونه اون حاج آقا یک پیکان سوار شه و مثل بسیاری از مردم دیگه جامعه ما، سختی ها و بی کلاسی های تابع این وسیله نقلیه رو تحمل کنه. ولی از طرفی می بینید مثلا هفته ای دو روز باید بره تهران برای کارش. وقتی با پیکان می ره اون قدر خسته می شین که بازدهی کاری‏ش کلی از حد معمول پایین تر میاد و در شرایط نامساعدی وارد کارش می شه،‏ اون هم کار مهمی مثل تدریس توی دانشگاه که خستگی آدم تاثیر منفی شدیدی روی اون داره. شما اگه بودین کدوم رو انتخاب می کردین؟‏

مثال دیگه ای باز هست. شما می تونین به عنوان یک رییس سازمان، نماینده مجلس، یا هر سمت دیگه ای سفرهای بین شهری‏تون رو با ماشین سازمان و فقط یک راننده برین که خب طبیعتا سفرتون طولانی‏تر از حد معمول می شه. و همین طور می تونید سفرتون رو با هواپیما برین و یک روزه کارهای سفرتون رو انجام بدین و برگردین. هم خسته نمی شین، هم در اون سفر با روحیه و نشاط بیشتری با کارتون مواجه می شین و هم به عنوان یک رییس سازمان کمتر وقت مصرف کردین که این توی موفقیت سازمان زیر نظر شما تاثیر زیادی داره. همه این ها به قیمت این که هزینه مالی بیشتری پرداخت کردین. نا خود آگاه کلاس بیشتری گذاشتین. و همین طور از سختی های روزمره ای که عموم جامعه در سفرهاشون می کشن دور شدین. این ها بده با خوب؟‏ تازه به ملزومات دیگر قضیه مثل نوع هتل و نوع غذایی که می خورین و نوع لباسی که تنتون می کنید هم فکر کنید. ببینین چه تصمیم دشواری می شه.

این همه حرف رو زدم و هیچ یک از اون ها شاید نظر شخصی من نباشه ولی به همه مثال ها فکر کنید و نظرتون رو به من هم بگین. اما در پایان یه مطلب از آقای رضا امیرخانی بگم؛‏ آقا رضا در کتاب داستان سیستان ش می گه آقا ( رهبر معظم انقلاب )‏ بچه هاشون رو از کارهای اقتصادی منع کرده اند. می گفت:‏ آقا یه بار به یکی از بچه ها می گن:‏ (البته این مضمون مطلبه) :‏

«کار اقتصادی خیلی خوبه و همین طور توسعه اقتصادی و فراهم کردن رفاه خانواده. اما شما تا وقتی فرزند من هستید حق چنین کاری ندارین. اگه خواستین می شه یه کار کرد. من توی ثبت احوال آشنا! دارم. می تونیم بهش بگیم که فامیل شما رو تغییر بده و حسینی خامنه ای رو از شناسنامه ی شما حذف کنه و یه فامیل دیگه برای خودتون انتخاب کنید. اون وقت هر کار اقتصادی که خواستید بکنید. من هم هیچ منعی ندارم.»  

فکراتون رو بلند توی نظرات بگین. از هیش کی هم نترسید. من اینجام.


نوشته شده در  سه شنبه 85/7/11ساعت  6:22 عصر  توسط کلرجی‏من 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
من...
لباس تنگ کلرجی‏من
راز داوینچی
کاریکاتوریست دانمارکی یا ایرانی؟!
من کلرجی‏من نیستم
چشم‏های خدا
سیب بی هسته، بی‏سوک
خوشحالی یا ناراحت؟
برف‏پاک‏کن
سکر
حمل بر صحت
اتحاد متحاد دیگه چه صیغه‏ایه؟!
دعوای حرفه‏ای
مردم، روان‏شناسان بالفطره
من یک آدم بی‏کارم
[همه عناوین(218)]