• وبلاگ : كلرجي من
  • يادداشت : قصه شمع
  • نظرات : 2 خصوصي ، 11 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    و سقا در پي جرعه اي آب
    تا که نماند خجل از روي ارباب

    همه اهل حرم اميدوار
    که قول است قول علمدار

    ساعتي رفته ولي دير چرا کرده عمو
    آه کجا رفته عمو ...
    آمده بابا ز شريعه با قدي از چه خميده
    چه شد آن دلخوشي؟
    آن قامت رعناي علمدار
    و ناگاه کسي ديد کسي
    که ستون آن خيمه افتاد
    و زير لب گفت رباب :
    واي شدم خانه خراب
    ...
    اين روزا آب که مي خوري

    به جاي يا حسين بگو يا اباالفضل (ع)

    ×××××××××××××××××××××××××××××××××××
    اي خداي ابا عبد الله!
    يا ليتنا کنا معک ما را آکنده از صداقت و اخلاص کن.

    اي خداي عباس!
    تنها تويي که مي‌تواني عشق را با جنگاوري و ادب را با دلاوري در وجود کسي متجلي کني. ما را بدست ساقي ابوفاضل، از اين فضائل، سيراب کن.

    التماس دعا
    [بدرود]