«آقا شما با این عمل خود کاری را انجام میدهید که فایده ندارد. به خود و خاندان پیامبر خسارت وارد میکنید. با این کار، اهل حق را ذلیل میکنید»
این حرفها رو، مخالفین و دشمنان که نمیزدند؛ دوستها و همراهان میزدند، خیرخواهان کمفهم این حرفها رو میزدند. میدونستند که حسینبنعلی امامه، میدونستند که فرزند پیامبره، ولی باز خیرخواهیهای سفیهانه. این حرف یعنی من بهتر از تو میفهمم. این یعنی این که تو همه جوانب کارت رو در نظر نگرفتهای. این یعنی که ایمان به امام توی قلب آدم رسوخ نکرده. برای همینه که میگم مطمئن نباشیم که اگه امام زمان تشریف آوردند همه ما توی صف یاران وفادار و مخلص حضرتیم. بیش از این حرفها کار و زحمت میطلبه. یار امام شدن بصیرت میخواد. احساس، کافی نیست.
صبر بر مصیبتهای کربلا یه طرف، صبر بر خیرخواهیهای آدمهای نفهم هم یه طرف. امام حسین از اول تا آخر داشتند صبر میکردند. بقیه صبرها هم موند برای امام سجاد علیهالسلام. اون وقتی که برگشتند مدینه و یه نفر از همون خیرخواها به امام گفت: «دیدین چی شد؟» یعنی این که نگفتیم نرین؟! نگفتیم شما دارین اشتباه میکنین؟
با ظهور امام زمان یه کربلای دیگه شروع میشه. ما کجاییم؟ توی معرکه جنگ و در رکاب امام؟ یا توی مکه و مدینه؟ یا این که شب قبل از عاشورا داریم از کربلا برمیگردیم؟
نوشته شده در پنج شنبه 85/11/5ساعت 1:1 عصر  توسط کلرجیمن
نظرات دیگران()