سفارش تبلیغ
صبا ویژن
«آقا شما با این عمل خود کاری را انجام می‏دهید که فایده ندارد. به خود و خاندان پیامبر خسارت وارد می‏کنید. با این کار، اهل حق را ذلیل می‏کنید»
این حرف‏ها رو، مخالفین و دشمنان که نمی‏زدند؛ دوست‏ها و همراهان می‏زدند، خیرخواهان کم‏فهم این حرف‏ها رو می‏زدند. می‏دونستند که حسین‏بن‏علی امامه، می‏دونستند که فرزند پیامبره، ولی باز خیرخواهی‏های سفیهانه. این حرف یعنی من بهتر از تو می‏فهمم. این یعنی این که تو همه جوانب کارت رو در نظر نگرفته‏ای. این‏ یعنی که ایمان به امام توی قلب آدم رسوخ نکرده. برای همینه که می‏گم مطمئن نباشیم که اگه امام زمان تشریف آوردند همه ما توی صف یاران وفادار و مخلص حضرتیم. بیش از این حرف‏ها کار و زحمت می‏طلبه. یار امام شدن بصیرت می‏خواد. احساس، کافی نیست.  
صبر بر مصیبت‏های کربلا یه طرف، صبر بر خیرخواهی‏های آدم‏های نفهم هم یه طرف. امام حسین از اول تا آخر داشتند صبر می‏کردند. بقیه صبر‏ها هم موند برای امام سجاد علیه‏السلام. اون وقتی که برگشتند مدینه و یه نفر از همون خیر‏خواها به امام گفت: «دیدین چی شد؟» یعنی این که نگفتیم نرین؟! نگفتیم شما دارین اشتباه می‏کنین؟
با ظهور امام زمان یه کربلای دیگه شروع می‏شه. ما کجاییم؟ توی معرکه جنگ و در رکاب امام؟ یا توی مکه و مدینه؟ یا این که شب قبل از عاشورا داریم از کربلا برمی‏گردیم؟

نوشته شده در  پنج شنبه 85/11/5ساعت  1:1 عصر  توسط کلرجی‏من 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
من...
لباس تنگ کلرجی‏من
راز داوینچی
کاریکاتوریست دانمارکی یا ایرانی؟!
من کلرجی‏من نیستم
چشم‏های خدا
سیب بی هسته، بی‏سوک
خوشحالی یا ناراحت؟
برف‏پاک‏کن
سکر
حمل بر صحت
اتحاد متحاد دیگه چه صیغه‏ایه؟!
دعوای حرفه‏ای
مردم، روان‏شناسان بالفطره
من یک آدم بی‏کارم
[همه عناوین(218)]