• وبلاگ : كلرجي من
  • يادداشت : قدم به قدم
  • نظرات : 2 خصوصي ، 8 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    طلبه هم طلبه هاي امروزي...

    جوون،بروز،وبلاگ نويس!

    وبلاگ ميزنين چيزي نميگن اونوقت براي رمان خوندن ايراد بگيرن؟!

    طلبه ها بايد توي همه امور جلوتر از بقيه باشن!اين نظر شخصي منه البته

    موفق باشيد

    سلام عليكم..

    من كه از اين چيزا يادم نمياد چي بگم؟!

    قرار نشد كه خاطرات قايم فايمكيتو بنويسي كه..

    راستي چند خطي نوشتم. اما خدا كنه كه:

    بي غيرت ها نخوانند..!!

    التماس دعا. يازهرا(س)./

    سلام

    چيزه ميگم.. خب قبول كنيد ديگه: طلبه هم طلبه هاي قديم!!!

    درپناه حق

    پاسخ

    حالا ما يه چيزي گفتيم. شما جدي نگيرين. جديدي ها هم خوبن. جاري باشيد...

    سلام
    يک بار داشتم يک رمان خيي بلند مي خوندم !!!! (اشراق) بعدش يکي من رو ديد گفت : بيکاري ها !!! به چه درد مي خوره !!!! بعدش همونطور که بالاي سر من بود يه چند خطي ش رو خوند اتفاقا سر اين تکه بود که حالا يك بابايي يکي رو بوسيده بود (از شانس ما وسط يک رمان فلسفي به همين تکش رسيد) گفت عزيز جان اين کتابت سانسور شده؟ !!!! حالا بيا درستش کن ......
    ولي حالا همون بنده خدا کلي تغيير کرده . گاهي داستان کوتاه مي خونه !!!!!

    پاسخ

    پس شمام بععععععععله. تبريک عرض مي‌کنم.جاري باشيد...

    راستي يادم رفت بگم اگه ممكنه تبادل لينك داشته باشيم!!!

    دوستدار دوستي

    منتظرم تا...

    وقتي او زير درخت انار نشست؛

    درخت انار عاشقش شد،

    و دلش مي خواست به او برسد.

    ***

    پس از عشق او سرود، تا شکفتن آغاز نمود؛

    آنقدر عاشق شد تا شکوفه هايش گل داد،

    گلهاي سرخ سرخ سرخ!!!

    و باز بيشتر عاشق شد،

    و مي خواست که در کنارش باشد اما فاصله ها...

    ***

    تا اين که گلهايش انار شد،

    داغ! داغ! داغ!

    و همچون خون قرمز، از فراق او!

    هر دانه هزار دانه شد؛

    او با تمام وجودش عاشق بود.

    ديگر دانه ها توي انار جا نمي شدند،

    چون فضاي قلبش محدود بود.

    آنقدر عاشق شده بود که پوستش ترک خورد؛

    و انار ترک برداشت و خونش ريخت،

    خون انار روي دست معشوقش چکيد،

    و او متوجه انار شد؛

    پس انار ترک خورده را از شاخه چيد،

    و آن گاه بود که انار به او رسيد.

    *

    به چشمانت بياموز هر کسي ارزش ديدن ندارد؛

    به چشمانت بياموز که بايد چشم به راه بماند ؛

    بياموز که درستي در چشم به راهيست.

    بياموز که يادش باشد

    براي هر کسي نبايد بيخواب شود.

    به زبانت بياموز که هر اسمي ارزش گفته شدن ندارد .

    به پاهايت بياموز هر راهي ارزش رفتن ندارد ،

    به آن دو بياموز که به ماندن نبايد عادت کرد .

    به اشکهايت؛ آن مرواريد ها که بسيار عزيزند و قيمتي

    بياموز که براي هر کسي نريزند.

    به دستانت بياموز ؛

    به آن دو بياموز که براي هر حاجتي روي به هر دري نبايد بکنند.

    به قلبت بياموز هميشه عاشق باشد ولي عاشق هر کسي نباشد.

    به قلبت بياموز دوست داشتن هر کسي، جاي او نيست.

    و اما خودت نيز بدان که براي چه آفريده شدي و صدقه سر کيست که زنده اي؟؟؟؟

    پس بيا در در هر روز و هر لحظه به ياد او باش.

    به يادش باش با همه اعضا و جوارحت...

    با همه وجودت...

    و بگو به او هر آن چه دلت مي گويد!!!!

    دوست همسايه

    رمان كه هيچ اينترنت و وبلاگ نويسي هم از پديده هاي طلبگي معاصر هست كه قديمها جيزه بود ! اميدوارم اين حركات آگاهانه باشه تا مضرات بيش از فوايد نباشه
    پاسخ

    به نظر من فوايدش بيشتره. جاري باشيد...