سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اونی که ساخته درست ساخته، هزار تا قانون ریز و درشت، پنهان و پیدا توی گوشه‏گوشه‏ی این مخلوق عجیب جاسازی کرده. دیشب داشت ریز‏ریز برف می‏اومد. زیر تیر چراغ برق که می‏ایستادی دونه‏های برف رو می‏دیدی که آروم و رقصون توی نور لامپ به طرفت میان. خیلی قشنگ بود. آدم دلش می‏خواست بی‏خیال همه چی بشه و ساعت‏ها زیر همین تیر چراغ برق بایسته و رقص دونه‏های برف رو ببینه. زمستونش یه جور دل از آدم می‏بره، بهارش یه جور، برگریزان پاییزی و میوه‏های تابستونی هم که جای خودشون رو دارن!

خداجون! خب بگو می‏خوای کار ما رو سخت کنی دیگه! هی خوشگلش می‏کنی، هی هر روز یه رنگ جدیدش رو برامون رو می‏کنی، هی دل آدم رو با این خلق‏ت می‏بری بعد هم می‏گی به این دنیا دل نبند. بنازم، این امتحان سختت رو بنازم خدا! خداجون یه کاری کن که هر وقت این قشنگی‏ها رو می‏بینم فقط به یاد خودت بیافتم. خدایا یه کاری کن توی این زمستون سرد و یخبندون، گرمای محبتت دلم رو گرم کنه و گرنه اگه این محبت تو نباشه، تو گرمای تابستون هم دل آدم یخ می‏زنه و می‏میره. تو همون جوری هستی که من دوست دارم. یه کاری کن منم همون جوری باشم که تو دوست داری!


نوشته شده در  جمعه 85/9/10ساعت  4:37 عصر  توسط کلرجی‏من 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
من...
لباس تنگ کلرجی‏من
راز داوینچی
کاریکاتوریست دانمارکی یا ایرانی؟!
من کلرجی‏من نیستم
چشم‏های خدا
سیب بی هسته، بی‏سوک
خوشحالی یا ناراحت؟
برف‏پاک‏کن
سکر
حمل بر صحت
اتحاد متحاد دیگه چه صیغه‏ایه؟!
دعوای حرفه‏ای
مردم، روان‏شناسان بالفطره
من یک آدم بی‏کارم
[همه عناوین(218)]